اشتراک گذاری ایده ها و تجارب و نگرش ها

تسلی بخش های زندگی .

تسلی بخش های زندگی را اولین بار "آلن دوباتن" نوشت؛ وتا جایی که مطالعاتم قد می دهد کسی چنین چیزی ننوشته است نه اینکه من بدم می آید کسی چنین کتابی بنویسد یا اینکه حسودی کنم ...!
میشه در تجربیات روزانه رد پای تسلی بخش ها را پیدا کرد ؛ تسلی بخش ها شبیه آرامش بخش هایی هستند ، که احساس خوبی به شما می دهند ؛ بعضی ها هم هستند که دنبال "زجربخش های زندگی" هستند ؛ به نظرم ، مردم نیاز به کسی ندارند که زجر و بدبختی های شان را به آنها گوشزد کند ؛ عینا مثالش اینه که کسی بخواهد توی گوش شما بزند!. بعد در توجیه کارش بگوید : می خواستم ، یه کمی عاقل تر بشوی! . این روز ها سرت به کار و زندگی نیست ، همش سر به هوا هستی؟ !
بعضی ها هم این قدر ، فازشان منفی هست که حوصله این قرتی بازیها را ندارند! و بدتر ؛ اعتقادی به کتاب های زرد ندارند واین کتاب هارا نوعی کلاه برداری می دانند ؛ طوری هم حرف می زنند ، انگار که حساب شان را در بانک های سویس و هلند ، خالی کرده باشند!  اگر از همین آقایون بپرسید که سالی چندتا کتاب زرد می خرند، شاید جوابش بخشی از این معمارا حل کند! ... خب جناب عالی که اعتقادی به کتاب زرد ندارید ، پیشنهادتان چه کتاب هایی هست؟  سبز ، آبی ، بنفش ، قرمز ...  یک سوال دیگر ؛ چرا این کتابارا زرد می گویید ، تاجایی که من می دانم ، رنگ زرد همچین بد هم نیست. ممکنه که اینها زرد را در مقابل سیاه بدانند!    کتاب های زرد  نخونید کتاب های سیاه بخونید ؛ سیاه یعنی چه ؟ جوابش ساده است؛ بدبختی، یعنی یکی نشسته از بدبختی هاش برای تان نوشته است ، شما هم  با ذوق و شوق می خونید!   دلتان هم خوشه که حد اقل زرد نمی خونم!  من یه مدتی رمان خون شده بودم ؛ همش رمان می خوندم ؛ هدفم چه بود؟ ، رسیدن به موفقیت ؟ ؛ بعد از خوندن هر رمانی که تموم می کردم ، غم عجیبی به دلم می نشست ! خودم را تسلی می دادم که ببین چقدر این کتاب برات مفید بود؟ چقدر روی تو تاثیر گذاشت! . آخیششش.!  راحت شدم ! اما ته دلم از غصه و ناراحتی داشتم می سوختم. 
اولین تسلی بخش : خودت را با کسی مقایسه نکن ؛ DNA تو با اون فرق می کنه ، تجربه های زندگی اش با تو متفاوت هست، موقعیت اجتماعی ووضعیت مالی و خلاصه در خیلی چیزها با تو تفاوت دارد.  نمی خوام  بگم که "رقابت سالم " بد هست، می تونی باهاش رقابت بکنی منتها به شکل خودت ، با قالب شخصیتی و شرایط زندگی خودت ، نه کامپلت شبیه اون بشی . مثل اون کلاغی که می خواست ، شبیه کبک راه بره ، راه رفتن خودش هم از یادش رفت.  در همین مورد مولانا جلال الدین می فرماید :  خلق را تقلیدشان برباد داد.......ای دوصد لعنت بر این تقلید باد.   مولانا جلال الدین ، یکی از شخصیت هایی هست که واقعا خودشه ! به همین خاطر هم خیلی رک حرفش را می زند و از قضاوت کسی هم نمی ترسد . در همین مورد داستان خاتونی را تعریف می کند که کنیزک را می دید که الاغی کار بد(!) انجام می داد ؛ خلاصه ؛ شیطان رفت توی جلد خاتون که تو هم چنین کاری بکن ! .  خاتون هم چنین کرد و در نتیجه چون توان جنسی انسان و دستگاه تناسلیش متفاوت هست ؛ در دم جان به جان آفرین تسلیم کرد.  خاتون متوجه کدو نشده بود.   این بود نتیجه مقایسه نادرست و اشتباه .
تسلی بخش دوم :   اگر یه زمانی اشتباه خیلی بدی کرد و یا یه موقعیت اوکازیونی را به دلیل حماقت یا تساهل ویا  هرچیز دیگری که از دست دادی ، غصه خوردن را متوقف کن و خیلی راحت خودت را ببخش ؛ چون ما آدمها  ، علم غیب نداریم که بفهمیم بعدا چی میشه ؟ یا چی بهتره ؟ شاید گول بخوریم ، دیگه نیازی نیست که مدام خودمان را زجر بدهیم . اگر کس دیگری را مقصر می دانی اون را ه ببخش ؛ یه جمله خیلی "تسلی بخشی" جایی خوندم که می گفت : "ببخشید قبل از این که دیر شود"!   اصلا هیچ آدمی پیدا نمیشه که اشتباه نکرده باشه . برید زندگی نامه افراد متمول دنیارا بخونید که اشتباهات زیادی کردند. پس به خودت سخت نگیر . "برای چیزی که در کنترلت نبوده غصه نخور"  
ادامه دارد ....
 
۲۲ مهر ۹۹ ، ۰۹:۵۴ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

کوتاه آمدن !

 

    کوتاه آمدن ؛ اگر بخاطر خدا باشه و خلاصه زوری نباشه ! 

   خوب است ؛ اما اگر بعدا بشه دق دل شما ؛ که عجب کاری ابلهانه ای کردم ؛ نه ! . نکنید بهتره ! .

آقای شاهین شاکری مطلب خوبی داشتند که حیفم آمد ،  لینکش را نگذارم براتون .

http://www.shahinshakeri.ir/کوتاه-آمدن-یا-جنگیدن؟-مسأله-این-است/

۲۱ مهر ۹۹ ، ۱۴:۳۵ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

در زندگی ، به چی دلخوشی؟؟!

 

- در زندگی تان چه چیزی کم دارید؟ 

- هیچی ، کم ندارم ؛ اما دیگه بریدم ، کم آوردم.

- تو که گفتی ، چیزی در زندگیت کم نداری ! پس این حرفات ، واسه چیه !.

- درسته ، من در زندگی ، واقعا ، هرچی که خواستم به دست آوردم ولی...

- ولی چی ؟!

- ولی انگار ، زندگی برای من شبیه زندانی شده است که توی سلول انفرادی گیر افتاده ام؛ از زندگی نمی توانم لذت ببرم ، همه چیز زندگی برای من تکراری شده است ؛ 

- اهان پس تو در زندگی معنا را پیدا نکردی !؟

- معنا چیه ؟!

- معنای زندگیت را پیدا کن ؛ چرا زنده ای !.....

 

☆☆☆☆☆ 

 

مکالمه  بالا ، برای همه مون ، آشنا است ؛  همه ی ما کم و بیش تجربه مشابه ای داشته ایم ؛ 

دلیل خیلی از افسردگی ها و دیپریشن ها و تنهایی ها ، کمبود امکانات و رفاه و برآورده شدن مایحتاج زندگی نیست ؛ 

اگر چنین می بود ، می بایستی خیلی از روستا نشینان ، از غصه می مردند اما واقعیت چیز دیگری است.

در مورد معنا درمانی خیلی از نویسندگان جدید و قدیم ، کتابهایی نوشته اند که دوستان می توانند مطالعه کنند ؛ مثل ویل دورانت ، آلن دوباتن  و...

اعتقاد به خدا و التزام دینی ، مهمترین هدیه ای که نصیب مومن می کند ، معنابخشی به زندگی هست.

آقای شعبانعلی با آنکه خودش فردی عاقل و خوش فکر هست اما حرفی زد که دلم را آزرد ؛  می گفت که بعضی ها خوشبختی دنیارو از آدم می گیرند که بخوان شمارا  زیر خاک و اون دنیا خوشبخت کنند؛ 

کاری به این حرف خیلی مزخرف (زخرف ؛ در عربی یعنی ، ظاهر فریبنده )  ندارم.

دین ، همین که بهت معنا میده برای زندگی ، کافیه.

بزرگ ترین ، بحران ، معنا است..

در پایین سخنرانی خانم اسمیث را می بینید ؛ در مورد معنا ، در زندگی.

https://www.ted.com/talks/emily_esfahani_smith_there_s_more_to_life_than_being_happy?utm_campaign=tedspread&utm_medium=referral&utm_source=tedcomshare

 

 

۲۱ مهر ۹۹ ، ۱۲:۰۳ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

احترام گذاشتن به دیگران و بی احترامی به خود

از نوعی ترس اجتماعی ، صحبت می کنم که خودم باهاش دست و پنجه ساییده ! و اکنون نیز می نیز می سایم !.

این فوبیا ، به شدت قوی است و دست و پنجه شیر می خواهد!.

ریشه ترس از آدم ها برمی گردد به اینکه ما می خواهیم ، زیادی خوب باشیم و پیاز داغ احترام گذاشتن ما حسابی جیز و جاز کند ! .

هر چیزی که از حد خودش رد شد تبدیل به ضدش می شود.

احترام گذاشتن به دیگران خوبه اما اگر از یک مقدار مشخصی ،؛اون طرف تر رفت ، نوعی بی احترام به فرد مقابل و خودت به حساب میاد.

نگو که چقدر خوشم می آید از اون آدمهایی که بی خیال دیگران ، برای دل خودشان زندگی می کنند ؛ فارغ از اینکه چگونه توسط مردم قضاوت می شوند ، حرفی را که لازم می دانند می گویند و کاری را که ضروری می دانند ، انجام می دهند..

به تعبیری " حضور دیگران برایشان سنگینی نمی کند"

 خود فابریک شان هستند و نمی خواهند و نمی توانند خودشان نباشند ؛ این قدر به خودشان بودن عادت کرده اند که تاثیر پذیری از دیگران ندارند.

موقعی که حرف می زنند ؛ ضمن رعایت منطق و احترام ، آدم های اطرافشان با ستون هایی که می بینند ، هیچ تفاوتی ندارند.

جایگاه اجتماعی فرد مقابل و توانایی علمی و هر مزیتی که در دیگران سراغ دارند ؛ مانع از ادای صحیح سخنرانی و یا گفتگوی ساده ی شان نمی شود..

فوبیای آدم گریزی و ناتوانی در ابراز وجود در یک جمع ، دومین ترس، بعد از ترس از مرگ به حساب می آید .

گاهی برای اینکه در جمع بهتر ظاهر بشویم نیاز داریم به "تسلط کلامی" خب چی هست ؟ 

انشاء الله پست بعدی ....

 

 

۲۱ مهر ۹۹ ، ۰۵:۳۱ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

بدیهی نویسی را دوست دارم.

خیلی از دوستان قلم به دست (واقعی) از تجربیات نویسندگی شان می گویند؛ در لابلای حرفایشان از سیاهه نویسی و نوشته نهایی ، شنیده می شود .

من خودم وقتی می نویسم ، باید، چالشی در ذهن داشته باشم و تا تنور داغ هست خمیر را می چسپانم !.

و هر لحظه یک دغدغه ذهنی بیشتر ندارم؛  و اگر صبر کنم و یا سیاهه ای از آن تهیه کنم ، به نظرم نوشته ام کهنه شده و مثل چای سردی می ماند که هیچ انگیزه ای برای خوردنش نیست.

چون وقتی ذهنم با دغدغه ای جدید پر می شود ، موضوع قبلی ،؛اهمیتش را از دست می دهد.

وتا الان کلی مطلب در دفتر دارم ، که حوصله نوشتن توی وبلگ را ندارم.

 

من دوست دارم ، زنده و آنلاین بنویسم ؛ تا اینکه قبلا ضبط برنامه تمام شده باشد.

به نظرم ،  تازگی و طراوتی که در بدیهه نویسی وجود دارد ؛ در کهنه نویسی و مطالب شب مانده ؟ نیست.

وبلاگ را بخاطر آنلاین بودنش دوست دارم .

 فضای وب را بخاطر تازگی و نو بودنش هست که دوست دارم.

خدایا این لذت را از من نگیر! ؛ 

هدف من از نوشتن ، تایید گرفتن از دیگران نیست ؛ یا اظهار فضل و سری در سرها در آوردن ، نوشته هایم ، احساساتم را بازگو می کنند و حال درونیم را تبدیل به کلمات می کنند.

 

 

 

۲۰ مهر ۹۹ ، ۲۰:۱۸ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

زمینه را برای شکست آماده نکنید!

    

هر چیز منفی ، به طور کلی ، زمینه ای برای نشستن و قرار گرفتن و باقی ماندن دارند ؛  منظورم  اینه که  تا محل خوبی برای چیزی در نظر نگیرید ، آن چیز ، امکان  ماندگاری را ندارد واگر هم مدتی قرار داشته باشد ، به دلیل مانوس نبودن و همجنس نبودن ، محکوم به شکست ویا فرار است.

جور دیگری اگر این مسئله را توضیح دهم ، این طوری خواهد بود که ، هر چیزی و یا موجودی برای بقاء و وجودش نیاز به تغذیه دارد ؛ در صورتی که شما ، از تغذیه آن دست بکشید ، ناگزیر مجبور به ترک خواهد بود.

بگذارید ، واضح تر حرف بزنم : 

تا شما مهمانی را دعوت نکنید ؛ به منزل شما نخواهد آمد و در صورت آمدن بدون اجازه ، نمی توانند ماندگار باشند.

اگر بخوام مثال بزنم ؛  شما زمانی که مسائل بهداشتی را کاملا اجرا کنید ، ویروس کرونا و یا هر ویروسی نمی تواند وارد  بدن شما شود ؛ چون شما اجازه ورود بهش نداده اید.

یا مثلا می گویند در شهر تبریز ؛ اصلا گدا وجود ندارد؛ خوب ، دلیلش اینه که اقبال و استقبالی از آن نمی شود ؛ بنابر این امکان تغذیه ندارند و سریعا شهر و محل را ترک می کنند.

 

ودر مورد موفقیت ، قانون همین است؛ اگر شما از لحاظ روحیه و اراده  شبیه آدم شکست خورده ای نباشید ، با وجود داشتن شکست های متعدد ، بازهم شکست ، در شما و محیط شما ، ماندگار نخواهد بود؛ چون شما استقبالی از آن ننموده اید؛ و بقای شکست همیشگی نخواهد بود.

ودر مورد هر چیزی در زندگی ، این قانون خدشه ناپذیر و قابل اجرا هست.

 

از لحاظ ارتباطی اگر مورد ، سلطه جوئی کسی قرار گرفتید ، در صورتی که ذاتا آدم ظلم پذیری نباشید ، می توانید از ظلم و شر آن آدم رها شوید ؛ با کمترین آسیب.

چون شما با باج دادن به کسی ؛ دارید وی را تغذیه می کنید و زمینه را برای ادامه حیاتش فراهم می کنید.

 

از لحاظ  دینی و مذهبی ، اگر شما آدم  توبه کار و با خدایی باشید ؛ به حاشیه بردن شما توسط شیطان ، همیشگی نخواهد بود.

 

پس نتیجه می گیریم :

_ همیشه روحیه مان را در مقابل هر رویدادی حفظ کنیم؛ به تعبیر یک دوستی ؛ حتیموقع ، اعدام هم مثل یک شیر بالای چوبه دار برویم و مردانه بمیریم.

_  مثل برنده ها حرف بزنیم و فکر کنیم ؛ حتی اگر شرایط چنین نیست.

_  لبخند را هرگز فراموش نکنید ؛ در هر شرایطی الا در مراسم ختم !!

 

 

 

۲۰ مهر ۹۹ ، ۱۴:۴۶ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

تنها برای چیزی ناراحت باش که در کنترل تو هست!

      

     در این مقطع تاریخی که تقریبا تمام بلایای زمینی و آسمانی ، به سر ماآمده است و حسابی پوست کلفت شده ایم .

و دیگه هیچ چیزی نمی تواند ، یک ایرانی را بترساند ؛ چون تجربه اش کردیم الا .... مردن  که اون هم دیگه برای ما دردناک نیست!

بگذریم از این حرفا ....

 

اگر احساس کردید که دلتان گرفته و حسرت خیلی از چیز ها و به دلتان نشست ، 

می توانید یک جمله آرامش بخش را میل بکنید تا حالتان جابیاد.

 

جمله ای که من جایی خوندم و حالم را خوب کرد این بود:

 

 

"تنها برای چیزی ناراحت باش که در کنترل تو هست "

 

 

اما   اگر چیزی در کنترل تو بوده و خبط کردی باید کمی اذیت شی تا دیگه از این ... ها نکنی !

 

 

دوستان عزیزم ؛ ما در دنیایی زندگی می کنیم که همه چیز ، دست ما نیست ، بعضی از چیزا  برمی گردد به پدر و پدربزرگای ما ..

و مسائلی هم هست که مربوط به دولتها میشه 

و دسته ای از مشکلات مربوط به جبر زمانی و مکانی میشه.

 

اما بعصی از مسائل دست خودما هست ،   که شاعر در این شعر میگه :

 

هرچه کنی به خود کنی 

گر همه نیک و بد کنی

 

 

۲۰ مهر ۹۹ ، ۱۱:۱۴ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

گری واینرچاک کیست؟

 

دیروز  داشتم توی سایت های دوستانم می گشتم که با چهره ای ، آشنا شدم ؛ چهره ای که تا حدودی هم عجیب و غریب است.

عجیب و غریب بودنش این هست که  خودش هست!   ببینید که آدم وقتی خودش باشد ، در نظر دیگران ، انگشت نما و حتی زامبی می شود که دیگران می ترسند از اینکه در کنارش باشند؛   

من خودم هم تا حدودی جذب آدمای عجیب می شوم ، دلیلش را نمی دانم که چیه ؟   شاید چون خودم ، خیلی بلند پروازم ( می بخشید از اینکه دیگه مثل قدیما ، تواضع الکی نمی کنم! )

از موضوع دور نشویم !

آقای ' گری وی ،  به تعبیر خودم ، خیلی خودش هست !

رک و بی پرده و پوست کنده ، حرفش را می زند ، 

و ضمنا هم خیلی توی حرفاش صادق هست ، و یکی از 3 قانون زندگی اش ، صداقت هست ؛  

نکته ای که من همواره بهش فکر می کنم( شاید سالی یکی دو بار!!)  اینه که آدم های رک ، شاید خیلی وقت ها ، ناراحتت کنن اما .. 

اما همیشه راستگو هستند و این ویژگی شان خوب است .

 

  صداقت ، به نظر من ، اساس و پنیاد همه خوبی هاست.

آدم راستگو و صادق ، نمی تونه بهت خیانت کنه و...

 

 

دوستان برای اطلاع بیشتر سری بزنید:

https://mrostad.com/gary-vaynerchuk-book/

۲۰ مهر ۹۹ ، ۱۰:۰۱ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

شجاع باش.

شجاع باش.

حتی اگر شجاع نیستی، وانمود کن که شجاع هستی.

هیچکس نمی‌تواند فرق این دو را بفهمد.

هرگز به تلفن اجازه نده که لحظات مهم زندگی‌ات را قطع کند و به خاطر داشته باش که تلفن وسیله‌ی آسایش توست و نه آنکه با تو تماس می‌گیرد!

یاد بگیر که به دیگران، سریع و قاطعانه، نه بگویی.

به انسانها همیشه یک شانس دوم بده. اما هرگز شانس سوم نده.

فراموش نکن که مهم‌ترین نیاز عاطفی انسانها این است که تحسین شوند.

زمان و کلماتت را با دقت خرج کن.

هرگز نگو که وقت کافی نداری. پاستور، میکلانژ، داوینچی و اینشتین هم به اندازه‌ی تو وقت داشته‌اند.

هنر شنیدن را بهتر از هنر حرف زدن بیاموز. اما به خاطر داشته باش که در نهایت، تنها معیار اصلی موفقیت تو، عشق، سلامت و آرامشی است که در زندگی تجربه می‌کنی.

هیچ چیز به اندازه‌ای که در لحظه‌ای اول به نظر می‌رسد مهم نیست. همچنانکه خیلی چیزها، بیشتر از چیزی که در لحظه‌‌ی اول به نظر می‌رسند، اهمیت دارند.

هرگز فراموش نکن که جستجوی همزمان فرصت و امنیت، معمولاً عملی نیست و به خاطر داشته باش که برندگان، کارهایی را انجام می‌دهند که بازندگان، به خوبی می‌دانند و می‌شناسند و فرصت‌اش را هم دارند. اما رغبتی به انجام آن ندارند.

و در پایان، به خاطر داشته باش که مهم‌ترین دستاورد هر موفقیت، تغییری است که در خود تو ایجاد می‌کند و نه در رفاه و دارایی تو.

جکسون براون

۱۹ مهر ۹۹ ، ۱۶:۱۸ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

معجزه خود تحرکی!

 گاهی همه چیز به ظاهر به هم ریزد، طوری که انگار دنیا در چشمان ما تاریک و سیاه می شود؛  امکان گشوده شدن کوچک ترین روزنه ای ، محال به حساب می آید ؛ و در چنین شرایطی ، هر آدمی ، با هر مقدار جنگندگی و سرسختی ، اسیر دیو غصه و افسردگی می شود.

اما صبر کنید....

شمارمحکوم به شکست نیستید و خدا شمارا شکست خورده نیافریده است؛ 

شما دارای بخت و اقبال سیاهنیستید.

روی پیشانی شما ، شکست خورده ، حک نشده است.

این ، نکته را به یاد داشته باشید که همه آدم های روی زمین ، در زندگی شان ، کم وبیش دچار نوعی مشکل اند؛ فقط نوعیت مشکل ، فرق می کند.

نمی خوام فقط ، نصیحت الکی کنم و دلخوشی پوچ به شما بدم ؛ می خوام به شما  راهکار اجرایی بدم ؛  خودم بارها ، این نسخه هارا تجربه نموده ام.

 

سعی کنید ، تحرک داشته باشید ؛ مخصوصا زمانی که فکر می کنید ، همه چیز به هم ریخته است.

این تکنیک ، مثل آب خنکی می ماند که یک آدم تشنه لبی در گرمای برهوت به آن نیاز دارد.

وقتی ، خودتان را به تحرک وادار می کنید ، به طور عجیبی ، توانایی های تان افزایش پیدا می کند و به طرز عجیب و غربیبی از لحاظ هوش و کارایی ، قوی می شوید .

شاید فیلم limitt less   را دیده باشید ؛ فیلم نامحدود .

این فیلم زندگی آدم آس و پاس و شکست خورده ای را روایت می  کند  بعد از خوردن قرصی  ، توانایی اش افزایش پیدا می کند و یک شبه کتابش را می نویسد و در بورس رکورد می زند....

قضیه قرص و اینا را بگذارید کنار ؛ و تخیل و اینا را هم فعلا بی خیال اما  واقعا تحرک تاثیر دارد.

ترامپ می گوید: 

 زمانی که من خودم را به حرکت وادار می کنم ، توانایی عجیبی پیدا می کنم .

پس می توانید از این تکنیک استفاده کنید.

 

 

۱۹ مهر ۹۹ ، ۱۰:۲۷ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰