اگر بخواهم که برای خودم فلسفه ای دست و پا کنم حتما همین جمله عنوان خواهد بود. دیشب تا موقعی که خوابم برد به فلسفه زندگی ام  فکر می کردم و خیلی در فازش بودم.

به نظرم همه ی ما باید همیشه یاد بگیریم و ورژن بهتری از خودمان ارائه بدهیم ؛ ناسلامتی ما کمتر از برنامه های اندروید که نیستیم، تا دوهزار اینترنت بسته می خری، همه ی برنامها، صف می کشند برای آپدیت شدن!.

به نظرم، تندخوانی یاد بگیریم.تندنویسی یادبگیریم و خیلی زیاد فکر کنیم ، در مورد همه پروژه هایی که در آینده داریم فکر کنیم.

صبح که داشتم با خودم نجوا می کردم و درگوشی حرف می زدم، حرف خیلی جالبی به خودم گفتم؛ وقتی که درگیر کار هستم و تصمیمات مهمی اتخاذ نمودم و در حال اجرای پروژه ها هستم، اگر در مورد نحوه انجام کارها و تصمیم ها متردد شدم، حتما باید آسان ترین راه را انتخاب کنم و اینجوری ایده های جالب و به صرفه و راحت به ذهن میاد. اگر بخوام که کارهای سخت را انتخاب در انجامش از پا در میام.

حرف آخری که به نظرم گفتنی ست اینه که تعادل بین کار و زندگی را بی خیال شوید.

تعادل بین کار و زندگی اگر بهت کمک نمی کنه ،ازش رها شید.

تمام نوابغ دنیا مثل ایلان ماسک و استیو جابز و بیل گیتس... تعادل بین کار و زندگی برای شان مطرح نبوده است.