اشتراک گذاری ایده ها و تجارب و نگرش ها

۶۵ مطلب در مهر ۱۳۹۹ ثبت شده است

الگوی" اتاتا"

 مطلبی از کتاب "شهاب اناری" را توضیح خواهم داد؛  - 123بدرخش - در واقع آقای اناری ،الگویی را در این کتاب معرفی می کند با نام "الگوی اتاتا" و (نردبان پردازش اطلاعات).

طبق این الگو ،ابتدائا اطلاعات وارد ذهن شما می شود و ثانیا : شما داده های به دست آمده را تفسیر خواهید کرد. و ثالثا : اطلاعات ، احساسی را در شما به وجود خواهد آورد.و رابعا : زمان تصمیم گیری است و آخرین مرحله هم ، مربوط به اقدام است.

اطلاعات > تفسیر>احساس>تصمیم >اقدام.

 

۳۰ مهر ۹۹ ، ۱۵:۰۷ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰

امروزی کتابی خواندم ؛ چه کتابی!

کتابی امروز خواندم ، به این عنوان : از خواندن تا نوشتن ؛ چهار بار پشت سرهم خواندمش .

این کتاب ،نوشته خانم پازوکی است (نویسنده صاحب سبک و توانا ) بعد از خواندن این کتاب ، متوجه خیلی چیزها شدم ، از اینکه تقریبا ، نوشته های من خارج کادر است و وادارم کرد که بهتر و پخته تر بنویسم - بگذارید از محتوای کتاب ، چیزی نگویم تا خود شما عزیزان ،قبول زحمت کرده و کتاب را مطالعه کنید - بابت تعهدی که به نوشتن دارم ، روزانه ،مطلبی را در وبلاگ بگذارم .

برداشت هایی از کتاب فوق :

*نویسندگی برخلاف خواندن ، عملی تولیدی ست که از کل به جزء حرکت می کند ؛به این معنا که نویسنده با داشتن یک طرح کلی از موضوع ، اقدام به پاراگراف سازی می کند و سپس جمله بندی و در نهایت نظم لفظی و محتوایی را انجام می دهد.

* انسجام معنایی باید در متن وجود داشته باشد.

* انسجام لفظی و انتخاب کلمات مناسب و جذاب و هماهنگ .

* یک دست بودن متن کتاب .

* در مورد پاراگراف سازی ، خانم پازوکی ، نکاتی یادآوری می کند از جمله" بند مقدمه"

بند مقدمه ؛ حال و هوای آغاز مطلب است و باید دارای جذابیت باشد ؛ سپس  "پاراگراف های کمکی" باید نقش آفرینی کنند!.

از لحاظ محتوایی می باید ،پاراگراف ها مسیر منطقی را بپیمایند واز پراکنده نویسی و آوردن مطالب غیر مرتبط خودداری شود.

* جمله اول پاراگراف "موضوع پاراگراف " را تعیین می کند .

♡♡♡♡♡

{ برداشت شخصی من از کتاب نویسی}

من فکر می کنم نوشته خوب ، نیاز جامعه ماست ؛ وهرچه که تعداد قلم به دست بیشتری در میان ما باشند ، فرهنگ بهتری در همه زمینه ها خواهیم داشت.

....

۲۹ مهر ۹۹ ، ۲۱:۲۹ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰

عضلات روحتان را شل کنید !

 پیش بحث :

چون آدم درون گرایی ام ، بیشتر ، توی خودم هستم ، وشاید ارتباطم با جهان بیرون ، خاکستری باشد - خودم نمی دانم - 

اما آن طوری که دوستانم تعریف می کنند ، این گفته ام ، زیاد بیجا نیست.!

موقع راه رفتن در خیابان چیزی حواسم را پرت نمی کند !. دوستی به من می گفت : "دیروز هرچی ، صدات کردم ، جواب ندادی !. من هم گفتم :"پس می بخشید".

به طور طبیعی ، اخم از چهره ام جدا نمی شود !. نفس های بریده بریده و کوتاهی دارم .

برخوردم با همه سرد و منجمد است. تقریبا یادم نیست ، آخرین باری که در خیابان خندیدم کی بود!.

با این توصیفات شاید توانسته باشم ، گوشه ای از درنگرایی ام را ، بیان کنم!.

امروز ،تصمیم گرفتم ، تجربه متفاوتی داشته باشم ؛ عضلات روحم را شل کردم و لبخند ملیحی روی صورتم نشاندم و در کوچه و خیابان احساس سبکی عجیبی می کردم ! به همه سلام کردم و گاهی طنازی و شوخیم می گرفت با بچه هایی که در راه می دیدم ، شوخی می کردم و اسمشان را هم می پرسیدم ، خلاصه خیلی کیف کردم . توی صف نانوایی که تقریبا ، در آخرین لحظات پختش بود ، قرار گرفتم ؛ بی خیال صف طولانی و تنگی وقت شدم و دعوای کودکانه ای تماشا کردم و شروع کردم حرف زدن باهاشون !. و یادم هست از مرد مسنی که کنارم بود ، راه حلی خواستم ؛دقیقا یادم نیست که چی گفت!. و از نانوا ، دلیل شلوغی صف را جویا شدم - البته با همان لبخند ملیح! - نانوا هم که گل از گلش وا شد و گفت خمیر در حال تمام شدن است !. در همین  بین پول مرا هم برداشت !!.

آره لبخند و راحتی روحم جواب داد.

 

 

 

۲۷ مهر ۹۹ ، ۱۸:۳۷ ۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰

توپ

امروز داشتم با دوستی نازنین حرف می زدم ؛ با آرامش و طمانینت حرف می زد -  و رشته کلام از دستش در نمی رفت - شاید هرکسی بجای من می بود ، حوصله اش سر می رفت !.

یک لحظه به اینکه خیلی شمرده حرف می زند و بازهم  تسلط کلام به دست وی است ؛ غبطه خوردم .

جان کلام این که من هم باهاش ، راه آمدم ؛ یعنی وسط حرف زدنش ندویدم ! و هرگاه فرصت را مناسب می دیدم ، حرفی که بجا بود ، می گفتم ؛ .....

سری به خیابان زدم - برای خرید نان - ؛ عموما وقتی پیاده روی می کنم ، ایده ها در ذهنم رژه می روند و یا اینکه مشغول " نشخوار آموخته هایم " هستم .

ذهنم ، خاطره این دوست را با نکته فوتبالی - که قبلا یاد گرفته بودم - قلاب کرد ؛ دوستان فوتبالی بهتر می دانند که وقتی "ستاره فوتبالی" مثل 《رونالدو》 یا《 مسی》 در میدان ، بازی می کند ، تفاوتی با دیگران ندارد .

گاهی توپ به دستش می افتد و گاهی هم مجبور می شود ، پاس کاری کند. 

زمانی نبوغ ورزشی ، رونالدو ظاهر می شود که بخواهد ، تکنیکی را در زمان مناسب اجرا کند ( شاید در دقیقه 90 : 2 ،  ودر وقت اضافه باشد!)

اهمیت پاس کاری را حتی در سخن گفتن هم  جدی بگیریم ؛ قرار نیست همیشه ما حرف بزنیم ، همانگونه که قرار نیست "رونالدو" همیشه توپ را در میدان ، در اختیار داشته باشد !.

نیازی به پرحرفی نداریم ، در همان لحظه ای که توپ مکالمه به دست ما می افتد ، تکنیک مان را به نمایش بگذاریم .

 

۲۷ مهر ۹۹ ، ۱۶:۴۱ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

شجاعت

در زندگی ،جسارت داشته باش.اگر جسور نباشی ، زیر پا له می شوی و اگر ترس در وجودت ریشه زد ، برای همیشه سرنوشت تو با پستی ها گره خواهد خورد.

از انسان های اطرافت ننال و - وحتی از آنان سپاسگزار باش ، بابت اینکه به تو بی محلی کردند - چون تورا با این حقیقت بزرگ آشنا ساختند " که باید خودت دست بجنبانی "

هیچ وقت نباید بخواهی که شرایط برایت آسان شود بلکه بخواه ، شرایط آنگونه که باید باشد ، باشد. 

۲۷ مهر ۹۹ ، ۱۵:۲۶ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

خود سر باشم یا سر به راه !؟

جواب این سوال ، واضح است ؛ خودسر باشید! . حد اقلش این است که مجبور می شوید خودتان فکر کنید و بالا و پائین کنید و مستقل از دیگران ، عمل کنید .و آخرش اگر سرتان به سنگ خورد ، کسی را مقصر بدبختی تان نمی دانید !.

در ثانی ، همه ماها در بیشتر تصمیم گیری های کوچک و بزرگ مان ، تنها هستیم ؛ و باید تنهایی تصمیم بگیریم.

ما باید یاد بگیریم ، مسئول تمام تصمیم گیری های کوچک و بزرگ مان باشیم.!

اگر منظور از خودسر ؛ کسی ست که بدون توجه به اخطارهای دیگران دست به عمل می زند ، ودیده ودانسته ، چشم بر روی واقعیت ها می بندد ،..

و اگر منظور از از سر به راه بودن ؛ یعنی کسی که برای خودش ارزشی قائل نیست و همیشه تابع نظر دیگران - از کوچک ترین تصمیم ها تا بزرگ ترینشان - است ، واصلا توانایی ارزیابی ندارد .

هیچ کدامشان خوب نیستند!.

 

۲۷ مهر ۹۹ ، ۱۴:۳۳ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

راز موفقیت ؛ سوژه تبلیغاتی !

پیش نوشت:  آنچه که می نویسم صرفا دیدگاه یک آدمی مثل شما ست که تصمیم گرفته است ، فکر کند؛ و شما هیچ اجباری در پذیرفتن آن ندارید و هیچ الزامی هم در رد کردنش ندارید - تصمیم با خودتان است -

اگر کسی ادعا می کند که" سر از راز هستی دراورده است و می تواند به شما "رمز و طلسمی" نشان دهد که به کمک آن می توانید موفق شوید "، صرفا حرف تبلیغاتی می زند!.

در واقع همه پیشنهادات می تواند -  در صورت تمرکز - به موفقیت برساند ؛ از سخت کوشی و تمرکز و هزاران چیز دیگر..

هریکی از این ، گزینه ها می تواند شمارارموفق کند .به عنوان مثال ؛ یکی ادعا می کند که اگر شما فقط با " تلاش " کردن موفق می شوید ؛ در صورتی که شما روی تلاش کردن تمرکز کنید ،حتما تغییری در زندگی تان اتفاق می افتد ؛ شاید این تغییر می تواند اتوی لباستان و واکس کفش و ... باشد ..

شما خوشحال می شوید که رمز موفقیت را کشف کرده اید .

شاید یکی دیگر " ارتباط اجتماعی" را عامل موفقیت بداند و شما وقتی تمرکز می کنید روی این عامل و کم کم متوجه می شوید که با مردم بهتر حرف می زنید ؛ نتیجه می گیرید که حتما رمز موفقیت همین است.

واقعیت چیز دیگری ست ؛ 

ما به تعداد آدم ها و به تعداد کلمات، رمز موفقیت داریم ؛ تا شما چه چیزی را انتخاب کنید.

 

۲۷ مهر ۹۹ ، ۱۴:۱۳ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

ایستادن پای ارزش ها.

به نظرم مهمترین ویژگی یک قرمان "ایستادن پای ارزشهاش است."  از میان تمام صفات خوبی که من در همه آدم های خوب سراغ دارم ؛ این یکی از همشون پر رنگتر و خیره کننده تر است.

زمانی که همه به راحتی پا به ارزش هایشان می گذارند  تو کسی باش که پای بند اعتقاداتش هست.

نمی خوام شعار بدم و یا فضارا "شعار زده " کنم و در لابلای بازی با احساسات ، حرف بی منطقی را به کرسی بنشونم .

می خوام بگم یا معتقد نباش اگر هستی پس روی اعتقاداتت واستا.

آدم های که "خطوط قرمزی" در زندگی ندارند ،اصلا زندگی نمی کنند ؛ فقط نفس می کشند!.

از دیدگاه روان شناسی آدم هایی که با وجدان زندگی می کنند و نیازی به تذکر و نگهبان ندارند ؛ آدم های بسیار ارزشمندی هستند ؛ چون برای خودشان ارزش قائل اند .

می خواهم حرفم را با این نکته به پایان ببرم که : در تنهاییت جوری زندگی کن که در جلوی همه هستی ودر جلوی مردم طوری باش که در تنهایی هستی !.

دیگران از خود خودت با ارزشتر نیستند که بخوایی به احترام آنها خوب باشی و در تنهایی به خودت بی احترامی کنی !.

 

 

 

۲۶ مهر ۹۹ ، ۲۱:۰۶ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

قدرت "باور"

می دانم که در مورد قانون جذب خوانده اید و من در همین وبلاگ - چند سال قبل - مطالبی درمورد این قانون حرف زده ام و در طول این سالها ، تغییری نسبت به این فرضیه یا قانون نداشته ام !.

هنوز هم معتقدم که اگر خوشبختی را تصور و تجسم و از همه مهمتر باور کنید ، خوشبختی هرگز نمی تواند از دست شما بگریزد !.

چند روز پیش کتابی خریدم از آقای شهاب اناری "123 بدرخش" کتاب خوبی بود - البته هنوز تمامش نکرده ام - با محتوای عالی و هفت مرحله موفقیت را خواندم ک "کاتابولیک"و "انابولیک"و داده های روان شناسی دیگر...؛ در عین اینکه زمینه بحثش عرفانی نبود ، جمله ای در کتابش گفت :" شاید باور نکنید ولی قانون جذب گاهی شمارا متحیر می کند!"

دقیقا کنجکاو شدم که باور مگر چه تغییری ایجاد می کند که امروز در لابلای کتاب های من چشمم به کتابی افتاد تحت عنوان "اضطراب در 100پرسش و پاسخ" نوشته : "کلبرچپمن اتول" با ترجمه بهزاد رحمتی .

نویسنده در صفحه 136 این کتاب از اهمیت" دارو نماها " در کاهش اضطراب می گویدو ادامه می دهد که تحقیقات ثابت کرده است که این قرص ها تغییرات شیمیایی در مغز ایجاد می کنند!.

واین یعنی : قدرت باور کردن ؛ حتی اگر واقعی هم نباشد .

پس دوستان شما می توانید "از باور برای خود حقیقتی بسازید!. -جمله ای بود که چندین سال پیش ، پشت ماشینی دیدم و هنوز که هنوز است در خاطر دارم -

۲۶ مهر ۹۹ ، ۲۰:۲۶ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

تغییر دنیا ...

" تغییر دنیا به دست کسانی اتفاق افتاده است که سرشان پراز سوال بوده است.

این دیالوگ فیلمی است که به گوشم خورد ، و چه حرف قشنگ و زیبایی است.

ما کمتر از خودمان ، می پرسیم ؛ و دلیل ندانستن پاسخ های زندگی ، همینه .

برایان تریسی میگه :" قدرت سوالات هدفمند را دست کم نگیرید"

زندگی همش سوال و چالش هست و مشکل ما این است که نمی توانیم پاسخ درست برای پرسشهای مان را بیابیم ،

شاید لازم نباشد که ما جهان را تغییر دهیم !. اما  لازم است که حتما خودمان را تغییر دهیم.

سوالاتی که من باید از خودم بپرسم :

¤ چگونه من می توانم انسان بهتری باشم ؟

¤ چه کار کنم که سختی های ... را کمتر کنم؟

¤ آیا مسیر کنونی من درست است؟

¤ جانب احتیاط در کدام بخش است؟

¤.....

 هزاران سوال را خودتان می توانید برای خودتان طرح کنید.

۲۶ مهر ۹۹ ، ۱۸:۴۳ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰