اشتراک گذاری ایده ها و تجارب و نگرش ها

۶ مطلب با موضوع «خصوصی !» ثبت شده است

تخیل

 

 

​​​​​​من درون سنگ، فرشته ای می بینم و سپس با قدرت خودم آن را بیرون می کشم.  ​​​ (میکل آنژ)

تخیل چیست؟ ( احتمالا به یاد صدای زنده یاد پرویز بهرام افتادید!) این هم تعریف تخیل:

 https://fa.m.wikipedia.org/wiki/%D8%AA%D8%AE%DB%8C%D9%84

تخیل، ریشه خیلی از موفقیت های انسان است.

ناپلئون هیل در کتاب ( سوپر کتاب!)  «قانون موفقیت» هر فصلی را با این جمله شروع می کند:

«هرچه را که بتوانید تصور کنید، می توانید به دست آورید».

​​​​​​

۲۳ شهریور ۰۲ ، ۱۰:۲۹ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

با کلمات بازی نکنیم.

بعضی از چیزها موقعی که با الفاظ رنگ و لعاب دار گفته شود معیوب نیستند اما وقتی که شکافته شوند و احتمالات مختلف آن بیرون کشیده شوند،زشتی آن بر ملا می شود.

مثال های مختلفی برای توضیح مطلب بالا وجود دارد.

یکی از واضح ترین ها برای فهم این قضیه نکاح موقت است.

برای اینکه قباحتش را بکاهند چنین می کویند چه اشکالی دارد که ازدواج دارای زمان باشد و با گذشت زمان خود به خود منقضی گردد.

حالا احتمالات بدش اینه :

اگر خانمی بخواد دکان صیغه گری هر مشتری 15 دقیقه راه بیاندازد!.

هر مردی که از کنار زنی رد بشود و هوس کند فقط زن شوهر دار نباشد در خلوت بروند!

طبق این جواز هرزنی می تواند در خانه اش تبلیغات راه بیادازد و هر خیابان پر از فاحشه خانه محوز دار دینی شود.

.....و کلی از این احتمالات عجیبی که عرق بر جبین هر انسانی می گذارد..

پس هیچ وقت با کلمات بازی نکنیم.

 

۱۹ شهریور ۰۲ ، ۱۶:۰۸ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

تحولات شخصیتی .

سخن خودم را با این مطلب آغاز کنم که چند وقتی ست که تنبلی را گذاشته ام کنار و با نشاط و شاداب زندگی می کنم و به تعبیری : "هیجان" را وارد زندگی ام کرده ام .

باید اعتراف کنم که قبلا خیلی آدم "تنبل" و "گرفته ای "بودم و به زور از عهده کارهای روزانه ام بر می آمدم .

نمی دانم که چی شد و من تصمیم گرفتم به یک باره تبدیل به آدم "پر انرژی" و "پر تحرکی" بشوم. 

الان تند تند کارهایم را انجام می دهم و علاوه بر این وقتی جسم ما در تحرک باشد ،مغز هم بیشتر و بهتر کار می کند ؛ از این رو خلاقیت های عجیبی هم در کار و زندگی یافته ام .

🌻🌻🌻

 

بحث دیگری که می خواستم درمیان بگذارم ،سبک مطالعاتی ام بود؛ قبلا من به طور "چریکی " و پراکنده مطالعه می کردم و از هر کتابی ، نکته ای یافتم و دلخوش به این مقدار بودم.

الان شیوه مطالعاتی ام را تغییر داده ام ؛ مطالعاتم به طور منظم و هر بار فقط یک کتاب است.و تا زمانی که تمامش نکنم هرگز کتاب بعدی را شروع نخواهم کرد.

🍎🍎🍎

نکته ای که خوانده ام و خیلی برایم جالب بود این بود که انتقاد پذیر نباشم ، اصلا وقعی به حرفای دیگران و نصائح دیگران - شکسته خورده - ننهم.

وقتی متوجه این نکته شدم که حرفم درست است ، حرف و حدیث دیگران را نمی شنوم !.

چون کسی که موضع گیری و نظر شخصی ندارد موفق نمی شود - ولو اینکه نظرش اشتباه باشد - 

نمی شود با نظرات دیگران زندگی کرد و بال دیگران پرواز نمود.

 

۱۷ آبان ۹۹ ، ۰۵:۴۹ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

عضلات روحتان را شل کنید !

 پیش بحث :

چون آدم درون گرایی ام ، بیشتر ، توی خودم هستم ، وشاید ارتباطم با جهان بیرون ، خاکستری باشد - خودم نمی دانم - 

اما آن طوری که دوستانم تعریف می کنند ، این گفته ام ، زیاد بیجا نیست.!

موقع راه رفتن در خیابان چیزی حواسم را پرت نمی کند !. دوستی به من می گفت : "دیروز هرچی ، صدات کردم ، جواب ندادی !. من هم گفتم :"پس می بخشید".

به طور طبیعی ، اخم از چهره ام جدا نمی شود !. نفس های بریده بریده و کوتاهی دارم .

برخوردم با همه سرد و منجمد است. تقریبا یادم نیست ، آخرین باری که در خیابان خندیدم کی بود!.

با این توصیفات شاید توانسته باشم ، گوشه ای از درنگرایی ام را ، بیان کنم!.

امروز ،تصمیم گرفتم ، تجربه متفاوتی داشته باشم ؛ عضلات روحم را شل کردم و لبخند ملیحی روی صورتم نشاندم و در کوچه و خیابان احساس سبکی عجیبی می کردم ! به همه سلام کردم و گاهی طنازی و شوخیم می گرفت با بچه هایی که در راه می دیدم ، شوخی می کردم و اسمشان را هم می پرسیدم ، خلاصه خیلی کیف کردم . توی صف نانوایی که تقریبا ، در آخرین لحظات پختش بود ، قرار گرفتم ؛ بی خیال صف طولانی و تنگی وقت شدم و دعوای کودکانه ای تماشا کردم و شروع کردم حرف زدن باهاشون !. و یادم هست از مرد مسنی که کنارم بود ، راه حلی خواستم ؛دقیقا یادم نیست که چی گفت!. و از نانوا ، دلیل شلوغی صف را جویا شدم - البته با همان لبخند ملیح! - نانوا هم که گل از گلش وا شد و گفت خمیر در حال تمام شدن است !. در همین  بین پول مرا هم برداشت !!.

آره لبخند و راحتی روحم جواب داد.

 

 

 

۲۷ مهر ۹۹ ، ۱۸:۳۷ ۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰

مراحل پیشرفت وبلاگ نویسی من !

پیش نوشت :

روزانه ، افکار و ایده های مختلفی به سرم می زند وخیلی زود هم از سرم می پرند؛ اگر بخواهم بعدا ایده هارا ، مکتوب کنم؛ حد اقلش این است که با همان حرارت قبلی نیست؛ بنابر این تصمیم گرفتم یک کپی از تمام افکارم بگیرم و بعدا سر فرصت ، همه را کنار هم بچینم.

اصل نوشت: 

ذاتا اینجوری هستم که از آدم های پر، خوشم می آید ؛ چه آقای "رادان" باشد و یا" چه رحیم پور ازغدی "و چه "سامان گلریز".

ولی خب، از همان روز اول ، به همین خوبی نبوده اند ؛ فرنگی ها ضرب المثلی دارند که می گوید: "روزی همه حرفه ای ها ، افتضاح بوده اند"

قضیه" مولکول ها و سلول ها" را هم می دانم و نمی خواهم "جهش ادبی" داشته باشم و یک شبه ؛ ره صدساله را بپیمایم.

گرچه گاهی وسوسه هم می شوم و به خودم می گویم : 

"تو می توانی !"

"می توانی سر یک متن این قدر وقت بگذاری تا از آن یک متن عالی و فاخر بیرون بیاید؛ اما می دانم که این راهش نیست."

"جهش وسوسه بزرگ" هیچ وقت کسی را به جائی نرسانده است."

جایی خواندم که :"شما باید همواره جایی برای اشتباه کردن ، بگذارید".

درصدی برای اشتباه کردن ! ؛ مثلا 20% .

پایان نوشت:

فعلا همین قدر کفایت می کند!.

 

۲۵ مهر ۹۹ ، ۱۸:۳۴ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

لطفا نخوانید ؛ برای خودم نوشته ام.

سلام علی جان ، خوبی !  چون واقعا دوستت دارم نمی خواهم روده درازی کنم و فقط برای تو می خواستم نکاتی را  که خیلی ارزشمند است ، یاد آوری کنم .

می دانم که میدانی ! تو مهمترین فرد در زندگی من هستی !

من می خواهم که امروز اعتراف کنم که بعد از خدا و پیغمبر ، از همه بیشتر در دنیا تورا دوست دارم !

امید وارم لیاقت دوست داشتن تورا داشته باشم ، عزیزم !

می خواهم از تو معذرت خواهی کنم بخاطر کم محلی هایی که به تو کردم.

خیلی جاها به تو بی احترامی کردم ، صمیمانه ازت معذرت می خواهمم. عزیزم.

خیلی وقت ها ، الکی تورا تحت فشار گذاشتم و خلاصه اذیتت کردم.

خیلی شب ها نگذاشتم ، راحت بخوابی !

معذرت .

معذرت

معذرت.

 

۲۴ مهر ۹۹ ، ۱۲:۲۹ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰