اشتراک گذاری ایده ها و تجارب و نگرش ها

۶۵ مطلب در مهر ۱۳۹۹ ثبت شده است

گردش آزاد اطلاعات

https://rahenahan.com/?p=102

سخن قشنگ شعبانعلی را با تعابیر خود ، در همین ابتدا بگم.

ایشان در نوشته های مفید وارزشمند شان ، اشاره ای به گردش اطلاعات دارند ، اقتصاددانان معتقد اند که  وقتی در اقتصاد  گردش مالی اتفاق می افتد ؛ اقتصاد پویاتر می شود ؛ ممکن هست گاهی گردش مالی توام با ضرر هم باشد اما از رکود بهترهست ، حتی در صورتی که رکود علی الظاهر ، همراه با سود باشد.

بعد از این توضیح مختصر اقتصادی ، بحث وب و گردش آزاد اطلاعات را به میان می کشد .

وقتی کسی لینک دیگر منابع اطلاعاتی را درج نمی کند ؛ به طور ناگفته اعتقاد به حبس اطلاعات دارد،

بنده هم در راستای همین هدف ، لینک های دوستان و گاهی افرادی که محتوای ارزشمند و فاخر ایجاد می کنند ، در وبلاگم می گذارم و از این که ممکن است خوانندگانم را فراری دهم و یا به محتوایی بهتر راهنمایی کنم ، نگران نیست ،به چند دلیل:

اولا که کمک می کنم به گردش آزاد اطلاعات و از این رهگزر ، خوانندگان هم استفاده خواهند کرد.

دوما ، این قضیه موجب رضایت خاطر و اعتماد خوانندگانم ، خواهد شد.

سوما : اعتقاد سفت و سختی به این قضیه دارم که هرگز نمی خواهم ، به زور اعتقاداتم را به دیگران تحمیل کنم!. به همین جهت اجازه می دهم ، خود خوانندگان با استدلال و عقلانیت خود شان ، سره و ناسره را از هم تشخیص دهند.

 

 

۲۴ مهر ۹۹ ، ۱۵:۰۸ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

چرا در وب مینویسم، نه در شبکه های اجتماعی!

چرا در وبلاگ می نویسم و در شبکه های اجتماعی ، قلم فرسایی ندارم!؟

شبکه های اجتماعی مثل خیابان های شلوغ می مانند و من از شلوغی زیاد خوشم نمی آید ؛و چون یک درونگرای قهارم !.از شلوغی متنفرم .

من فضای وب را بیشتر ترجیح می دهم ؛ چون وب ماندگار هست ولی شبکه های اجتماعی اینجوری نیستند و مثل بساط کنار خیابان هستند که ولی فضای وب را مثل مغازه ی شیکی می دانم که چیدمان قشنگی دارد و قفسه هارا هر روز مشاهده می کنم و مقدار پیشرفت خودم را اندازه می گیرم.

"شعبانعلی" حرف خوبی دارند ؛ می گویند ؛ وبلاگ نویسان برای خودشان بنویسند و دنبال جذب مخاطب و خواننده نباشند ؛ می توانند خودشان ، مخاطب نوشته هایشان باشند.

نوشتن ، فواید زیادی دارد ؛ اما وبلاگ نویسی می تواند هم قدرت نوشتاری را افزایش دهد و هم موجب افزایش سطح دانش ، هم می شود.

♡♡♡

دو استاد ، می توانند در زمینه  وبلاگ نویسی به شما کمک کنند :

شعبانعلی و کلانتری ؛

من خودم ، شعبانعلی را پیشنهاد می کنم .

 

 

 

 

۲۴ مهر ۹۹ ، ۱۴:۰۷ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

لطفا نخوانید ؛ برای خودم نوشته ام.

سلام علی جان ، خوبی !  چون واقعا دوستت دارم نمی خواهم روده درازی کنم و فقط برای تو می خواستم نکاتی را  که خیلی ارزشمند است ، یاد آوری کنم .

می دانم که میدانی ! تو مهمترین فرد در زندگی من هستی !

من می خواهم که امروز اعتراف کنم که بعد از خدا و پیغمبر ، از همه بیشتر در دنیا تورا دوست دارم !

امید وارم لیاقت دوست داشتن تورا داشته باشم ، عزیزم !

می خواهم از تو معذرت خواهی کنم بخاطر کم محلی هایی که به تو کردم.

خیلی جاها به تو بی احترامی کردم ، صمیمانه ازت معذرت می خواهمم. عزیزم.

خیلی وقت ها ، الکی تورا تحت فشار گذاشتم و خلاصه اذیتت کردم.

خیلی شب ها نگذاشتم ، راحت بخوابی !

معذرت .

معذرت

معذرت.

 

۲۴ مهر ۹۹ ، ۱۲:۲۹ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

چگونه می توانیم چیزی را کوچک تر کنیم ؟!

چگونه امکان دارد که چیزی رااز مقیاس واقعی اش کوچکتر نشان دهیم ؟ نمی دانم جواب شما چیست ، اما می دانم که شاید در ابتدا ،؛این سوال سردرگم کننده باشد.

بدیهی ترین پاسخ به این سوال این هست که حتما ، باید آن شی مثلا برش داده شود!.

چون اولین قانون فیزیک برای کوچک کردن اجسام ، بریدن و کوتاه کردن است.

اما صبر کنید؛ راه های بهتری هم وجود دارد  - اگر خلاقیت داشته باشید، مستقیم به راه اصلی نمی روید - از تکنیک تشابه استفاده می کنیم و دست به مقایسه می زنیم ؛ دیگر نیازی به برش نیست .

زمانی که می خواهید چیزی را کوچک کنید و امکان کوچک کردن فیزیکی اش نباشد ؛ مثلا می خواهید منزل کسی را کوچک نشان دهید - البته هیچ وقت این کار را از سر حسادت نکنید - ، بدیهی است که نمی توانید ، دست به تخریب قسمت هایی از آن بزنید !!.

بنابر این ، خانه بزرگ تری را در نظر بگیرید ، خود به خود ، منزل اولی ، کوچک خواهد شد.

در مورد  مسائل روحی و روانی ، تکنیک "کوچک سازی از طریق مقایسه " کاربرد زیادی دارد ؛ اگر از مشکلی رنج می برید و یا دچار غصه و حسرت شده اید ؛ می توانید ، مشکل بزرگ تری را که گریبانگیر شما بوده است ، به یاد بیاورید .

 

مشکل بزرگ ، مشکل کوچک را ، ساده و قابل تحمل تر می سازد.     

 

۲۴ مهر ۹۹ ، ۱۲:۱۲ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

کارها به صبر برآید.

 

حرفی که امروز با شما در میان می گذارم ، کمتر در کتابهای رنگارنگ موفقیت گفته شده

هست و جزو حکمت های کهن بشری ست       - البته هنوز هم کماکان کاربرد دارد -

که سعدی به خوبی از عهده بیانش برامده است آنجایی که می گوید :

 

کارها به صبر براید و مستعجل به سر در آید. 

 

با توجه به تجربه مکرر من و احیانا شما! این مطلب نیاز به اثبات ندارد که عجول شدن ما

در برهه هایی از عمر ما ، چقدر برای ما گران تمام شده است .

 

آفت زمان ما ، انجام کارهای سطحی و کم مایه است که به طور واضح دیده می شود ، 

کمیت جای کیفیت را گرفته است و دلیل این همه شتاب زدگی و سبک "فاست فودی"

برمی گردد به دنیای مدرن ما که سرعت را وارد زندگی ما کرده است ؛ از مترو تا قطار

سریع السیر و هواپیما و...که درجای خودش اتفاق مبارکی ست .

اما  هر امر خوبی در کنارش ، می تواند عوارض و آفت هایی هم داشته باشد ؛ که باید از

آن پرهیز کنیم .

جایی خواندم که در زمان هیجان ، توانایی عقل و ذهن انسان کاهش پیدا می کند - این

هم دلیل علمی برای حرف شیخ اجل - دقیقا مثل زمانی که اتومبیل در حالت سرعت

خیلی زیاد ، وزن کمی پیدا می کند و به همین دلیل هم در صورت کوچک ترین انحراف از

جاده ، واژگون می شود .

بگذارید از  تجربه خودم ، بگویم : 

دیروز در کتابفروشی شهر، پرسه ای زدم ؛ با کتابهایی مواجه شدم که عنوان های دهن

پرکنی داشتند : از همه جلو بزنید - استثنا باشید- و جالب این بود که بخاطر کرونا اجازه

دست زدن به کتابهارا هم نداشتم تا از محتوایشان سر در بیاورم ، بلافاصله بی خیال همه شدم!.

کتاب خوبی دیدم ؛ خوبیش این بود که نویسنده اش را می شناختم - ایشان کسی نبود

جز شهاب اناری - ( خوبی نویسندگان داخلی این هست که مطالب را بومی سازی می

کنند)  و کتاب خوبی هم بود ؛ البته بعد از این که کتاب را خانه بردم وخواندم ، متوجه این

قضیه شدم!

الان فکر می کنم اگر من چشم بسته و عجولانه خرید می کردم ؛ کلی کتاب ، با محتوای

بی ارزش و تکراری را با بهای گزاف خریده بودم.

لطفا همیشه سنجیده عمل کنید!!.

 

 

 

 

۲۴ مهر ۹۹ ، ۱۱:۰۰ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

حرف حساب

سعی کنیم همیشه حرف حساب بزنیم -البته باید اعتراف کنم که برای نوشتن این مطلب از برنامه "حرف حساب" شبکه یک الهام گرفتم- حرف حساب ، تنها پازل گمشده زندگی ماست؛ چون تقریبا بیشتر ما آدم ها یک سری پیش فرض هایی داریم و هی اصرار هم می کنیم که حتما ودر هرکجا و هر شرایطی ،حرف ویا دیدگاه و رفتار ما ، درست باشد .

واگر کسی با حرف ما ، مخالفت کرد (یا ما فکر کردیم که مخالفتی با ما شده !) به شدت به هم می ریزیم و هرچه که پیش آمده را هم توی خودمان می ریزیم و تلنباری از کینه هارا شبیه بمب دست ساز در سینه جا می دهیم !.

از قدیم و ندیم گفته اند که برای جلوگیری از سیل ، ورودی آب را بندیم ؛ در این وسط ، ماهم باید قبل از اینکه دچار عصبانیت شدیدی بشویم ؛ حتما باید یک سری مواردی را برای خودمان ، روشن کنیم .

راه حلش این هست که ما گوش های مان را برای شنیدن حرف حساب آماده کنیم و از شنیدن حرف درست و منطقی ، ناراحت نشویم .

و در ادامه زبان مان را به گفتن حرف حساب عادت دهیم ؛ 

به شخصه ، من خیلی خوشم می آید از آن دسته آدمایی که همواره حرف حساب ، سرشان می شود و خودشان هم تابع حرف حساب هستند!  - چون خیلی در مورد دیگران ، خیلی آدم های منطقی هستند واما وقتی نوبت به خودشان می رسد ، بی منطق می شوند!  -

این دسته از آدمها ، اکثرا موجب ناراحتی و یا رنجش خاطر افراد می شوند ؛ اما وجود برکت دارد برای هر مجموعه و یا جامعه ای .

مثل دارو گاهی تلخ می شوند و بدجوری کام آدم را تلخ می کنند !  ؛ اما  بیشتر مواقع موجب نجات از بحران های بزرگ می شوند.

یکی از ویژگی هاشون ، این هست که می خواهند ، کار ها آنطور که خوب هست  باید پیش برود ، نه آنگونه که ما دوست داریم !.

پیشرفت کارها و در مقیاس بالاتر رشد کشورها ، در گروداشتن رهبرانی هست که همیشه حرف حساب می زنند و فارغ از منافع شخصی شان ، با توجه به نقشه راه و استانداردها می اندیشند.
این دسته از آدمها ، توان استادگی روی حرفشان را دارند و هرگز تسلیم حرف ناامید کنند و یا ترس ها نمی شوند. - البته زمانی که این افراد دارای درک و فهم و تخصص باشند؛ ودر غیر این صورت  کارشان ،  به لجاجت تفسیر می شود.
۲۳ مهر ۹۹ ، ۱۶:۴۱ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

فرض بدترین گزینه!

فرض بدترین گزینه ، یکی از تکنیک های های مهم ، اتاق های فکری جهان است؛ در همه زمینه ها کاربرد دارد ؛ می خواهد ، اداره یک کشور باشد یا یک خانواده ، می خواهد کاسب باشی یا یک پزشک و ...

در حوزه کاری خودت ، باید بدترین احتمالات را در نظر بگیری و برای آن آماده باشی .

"الکس مک کنزی"  در همین مورد حرف خیلی جالبی دارد ؛ می گوید "فرضیات سرگردان ، ریشه هر شکستی هست" 

زمانی که ما بهترین ها را فرض می کنیم و بر اساس همین ایده "همه چیز خوب پیش می رود" حرکت می کنیم ؛ بدترین و فاجعه بارترین اتفاقات را رقم می زنیم !.

خیلی از کتابها و سخنرانی های انگیزشی ، در این مورد ، یک کلاغ چهل کلاغ می کنند ؛ طوری حرف می زنند که انگار همه مردم دنیا صف کشیده اند که شمارا در آغوش بگیرند و تا شمارا موفق نکرده اند ، دست از کار نمی کشند!..

واقعیت این هست که دیگران ، نه دوست شما هستند و نه دشمن شما ؛ روی آدم های دیگر حساب نکنید.

ابدا فکر نکنید که من با مثبت اندیشی و حال خوب و حتی به طور صحیح با قانون جذب و تکنیک های موفقیت مخالف هستم ؛ بحثی که دارم خیلی فراتر از این حرفاست ، بلکه بخش مهمی از پازل موفقیت به حساب می آید ؛ که سوپر موفق ها از آن به عنوان کلید موفقیت یاد می کنند؛ به عنوان مثال ؛ آقای ترامپ دو نکته را جایی یاد آوری می کرد برای موفق شدن :

- بدترین احتمالات را در نظر بگیرید.

- سخت کارکنید؛ work hard 

حتما تا حالا دیده اید که مثلا در اخبار گفته شده است که وزیر اقتصاد -  یک کشور پیشرفته ، شبیه امریکا یا آلمان ...- ممکن است در اقتصاد ما بحرانی پیش آید .

خوب! ؛ خیلی وقت ها ما بعد از شنیدن چنین خبری فکر می کنیم که دیگه حتما اقتصادشان از هم پاشیده و همه چیز شیر توی شیر شده است ؛ اما واقعیت این است که اوضاع اونها خیلی خوبه ، اما برای بهتر شدن اون ها از  تکنیکی "احتمال بد" استفاده می کنند.

چیزی که ما از آن استفاده نمی کنیم..

موقعی که تازه کتاب های روان شناسی موفقیت را می خواندم و خیلی هم اعتقاد عجیبی به مثبت بودن دیوانه وار داشتم ؛ همیشه این قضیه برای من پارادوکس بود که وقتی افراد خیلی موفق و مطرح را می دیدم که منفی فکر می کنند و بدبینانه حرف می زنند ، الان می فهمم که بابا !  اصلا  این دوتا  ، باید باشند ؛ دوشادوش هم. 

یعنی باید هم  مثبت بود و حال خوب داشت و امید واری کرد؛

و از سوی دیگر احتمالات منفی و توجه به ریزه کارها و موانع و دست اندازها را هم در مو نظر داشته باشیم.

 

خودمم هم گاهی مرتکب اشتباهیی چنین می شدم ؛ در مورد کسب و کار و شبیه آن، به موانع فکر نمی کردم ، زمانی که به مشکلی برمی خوردم ، تازه متوجه می شدم که چقدر این مسیر سنگلاخ هست ؛ اگر من قبلا فکر و آمادگی هارا می کردم ، الان بهتر می توانستم عمل کنم.

 

۲۳ مهر ۹۹ ، ۰۸:۵۸ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

مدیران کاریزماتیک یا کارامد؟!

داشتم وبگردی می کردم که به یک بحثی برخوردم ؛ که برخلاف ملاک های رائج برای یک مدیر موفق که عموما مردم از آن یاد می کنند مثل : کاریزماتیک بودن و باهوش بودن و کلا جذابیت های فیزیکی بهتری داشتن ؛ اما نویسنده معتقد بود که که چنین فردی بیشتر بازیگر هست تا یک مدیر ، یعنی تمام کارهایش صرفا برای بیشتر دیده شدن هست ؛ اینکه گفته می شود که نظر دیگران براتون مهم نباشد و لباس شیک بپوشید و ...عموما این دسته از افراد اهل کار جدی و ریشه ای نیستند و با این ترفندها می خواهند جای خالی ، موثر و کارایی را پر کنند ؛ این افراد بیشتر شعار می دهند تا کار واقعی و مثال زده بود ؛ ترامپ از این نوع افراد هست.

و هستند مدیرانی که خیلی موفق اند : یعنی کارشان خوب است اما چون جذابیت فیزیکی و حواشی ندارند ؛ زیاد در دید نیستند و توجه مردم را به خود جلب نمی کنند.مثل آنگلا مرکل .

نویسنده نتیجه گرفته بود که چون گروه اول بیشتر دیده می شوند ، مردم به آنها رای می دهند  و گروه دوم نمی توانند بالا بیایند و دلیل هرج و مرج جهان نیز همین است

می توانید مطلب را پایین بخوانید:

https://tejaratnews.com/training/مردان-بی-%e2%80%8cکفایت-و-رهبری

 

خب من بعد از خواندن این مقاله ؛ خیلی فکر کردم که آیا ما معیارهای موفقیت را اشتباهی فهمیدیم و گرفتار ظواهر فریبنده شدیم و هرکسی که بهتر نمایش بازی کند برای ما جالب تر هست و معیارهای صحیح و درست مثل امانت داری و انسانیت و کارایی بودن را چون زیاد به چشم جذاب نیستند ؛ مورد غفلت قرار داده ایم؟

 

۲۲ مهر ۹۹ ، ۱۷:۴۲ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

زندگی ساده است ، پیچیده اش نکنیم.

 زندگی ، ساده است ؛ ما انسان ها بخاطر ، کم تجربگی و کم علمی ، همه چیز این عالم را تبدیل به معما کردیم . زندگی را باید با سادگی اش ، پذیرفت .واگر در صدد پیچیدگی و سخت کردن زندگی باشیم ، اون وقت ، سخت می شود . حافظ می گوید : گفت آسان گیر بر خود روزگار کز روی طبع .....سخت می گیرد جهان بر مردمان سخت کوش.  
 گاهی پیچیدگی در مطالب علمی رخنه می کند  .تقریبا همه آدم ها "آلبرت انشتاین" را مرد شماره یک ، دانش بشری می دانند ؛  آلبرت حرف خوبی دارد ؛ می گوید : "اگر می خواهید مسئله ای را حل کنید تا میتوانید، را ساده کنید".   ما یاد گرفتیم که همیشه پیچیدگی را نشانه ، پختگی بدانیم و ساده گفتن و ساده اندیشیدن را نشانه خامی به حساب آوریم ؛ مثلا کسی که فلسفه توضیح می دهد ، حتما باید جوری حرف بزند که کسی متوجه نشود واصولا مطالب علمی ، همه باید اینجوری باشه ، مطالبی را که همه بفهمند ، علمی نیست!.  این در حالی ست که بزرگان هر فنی ، می توانند هر مطلبی را به هر سطحی از درک نزدیک کنند. مقوله قشنگی را مدتها پیش جایی خواندم که فکر می کنم جایش در پازل بحث ، اینجا باشد؛  "زمانی شما می توانید ادعا کنید که نکته ای را فهمیده اید که بتوانید ، برای کودک 5ساله ویا پیر زن 95ساله  توضیح دهید. بزرگی به درستی می گفت : العلم نقطه کثرها الجهلاء " دانش ، فهم یک نکته است که نادانان از سر جهل ، آن را افزوده اند  و شاخ و برگ بهش اضافه کرده اند.
 در زمینه هنری هم خیلی از نو آموزان زمانی که می خواهند ، ادای اساتیدشان را دربیاورند و یا فضل به فروشند ، سعی می کنند از کلمات شان که شامل اصطلاحات فنی و ایسم ها میشه ، استفاده کنند!  و گاهی یه تکنیکی را می گویند که شما فقط اصطلاحات یک متنی را جداگانه توی دفتری بنویسید ، ودر نوشته هایتان ، از آنها استفاده کنید!. درسته که در این صورت ،:نوشته تان پر طمطراق خواهد شد اما زیبایی طبیعی بودنش را از دست می دهد . مثالش این خواهد بود که شما بخواهید به کودک 5ساله ای کت و شلوار و کروات بپوشانید و کیف و وکتاب دستش بدهید و اورا استاد دانشگاه معرفی کنید! . همه چیز باید، رشد طبیعی و منطقی اش را طی کند. متخصصین در زمینه نوشتار مطالب ، همین نظر را دارند که شمایی که در حال نوشتن هستید اگر سریع دنبال نتیجه گیری باشید و در حالی که مطلب شما کامل نشده و به مرحله پایانی نرسیده باشد؛ نوشته تان کم ارزش تلقی خواهد شد.
 
۲۲ مهر ۹۹ ، ۱۴:۰۲ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

تسلی بخش های زندگی .

تسلی بخش های زندگی را اولین بار "آلن دوباتن" نوشت؛ وتا جایی که مطالعاتم قد می دهد کسی چنین چیزی ننوشته است نه اینکه من بدم می آید کسی چنین کتابی بنویسد یا اینکه حسودی کنم ...!
میشه در تجربیات روزانه رد پای تسلی بخش ها را پیدا کرد ؛ تسلی بخش ها شبیه آرامش بخش هایی هستند ، که احساس خوبی به شما می دهند ؛ بعضی ها هم هستند که دنبال "زجربخش های زندگی" هستند ؛ به نظرم ، مردم نیاز به کسی ندارند که زجر و بدبختی های شان را به آنها گوشزد کند ؛ عینا مثالش اینه که کسی بخواهد توی گوش شما بزند!. بعد در توجیه کارش بگوید : می خواستم ، یه کمی عاقل تر بشوی! . این روز ها سرت به کار و زندگی نیست ، همش سر به هوا هستی؟ !
بعضی ها هم این قدر ، فازشان منفی هست که حوصله این قرتی بازیها را ندارند! و بدتر ؛ اعتقادی به کتاب های زرد ندارند واین کتاب هارا نوعی کلاه برداری می دانند ؛ طوری هم حرف می زنند ، انگار که حساب شان را در بانک های سویس و هلند ، خالی کرده باشند!  اگر از همین آقایون بپرسید که سالی چندتا کتاب زرد می خرند، شاید جوابش بخشی از این معمارا حل کند! ... خب جناب عالی که اعتقادی به کتاب زرد ندارید ، پیشنهادتان چه کتاب هایی هست؟  سبز ، آبی ، بنفش ، قرمز ...  یک سوال دیگر ؛ چرا این کتابارا زرد می گویید ، تاجایی که من می دانم ، رنگ زرد همچین بد هم نیست. ممکنه که اینها زرد را در مقابل سیاه بدانند!    کتاب های زرد  نخونید کتاب های سیاه بخونید ؛ سیاه یعنی چه ؟ جوابش ساده است؛ بدبختی، یعنی یکی نشسته از بدبختی هاش برای تان نوشته است ، شما هم  با ذوق و شوق می خونید!   دلتان هم خوشه که حد اقل زرد نمی خونم!  من یه مدتی رمان خون شده بودم ؛ همش رمان می خوندم ؛ هدفم چه بود؟ ، رسیدن به موفقیت ؟ ؛ بعد از خوندن هر رمانی که تموم می کردم ، غم عجیبی به دلم می نشست ! خودم را تسلی می دادم که ببین چقدر این کتاب برات مفید بود؟ چقدر روی تو تاثیر گذاشت! . آخیششش.!  راحت شدم ! اما ته دلم از غصه و ناراحتی داشتم می سوختم. 
اولین تسلی بخش : خودت را با کسی مقایسه نکن ؛ DNA تو با اون فرق می کنه ، تجربه های زندگی اش با تو متفاوت هست، موقعیت اجتماعی ووضعیت مالی و خلاصه در خیلی چیزها با تو تفاوت دارد.  نمی خوام  بگم که "رقابت سالم " بد هست، می تونی باهاش رقابت بکنی منتها به شکل خودت ، با قالب شخصیتی و شرایط زندگی خودت ، نه کامپلت شبیه اون بشی . مثل اون کلاغی که می خواست ، شبیه کبک راه بره ، راه رفتن خودش هم از یادش رفت.  در همین مورد مولانا جلال الدین می فرماید :  خلق را تقلیدشان برباد داد.......ای دوصد لعنت بر این تقلید باد.   مولانا جلال الدین ، یکی از شخصیت هایی هست که واقعا خودشه ! به همین خاطر هم خیلی رک حرفش را می زند و از قضاوت کسی هم نمی ترسد . در همین مورد داستان خاتونی را تعریف می کند که کنیزک را می دید که الاغی کار بد(!) انجام می داد ؛ خلاصه ؛ شیطان رفت توی جلد خاتون که تو هم چنین کاری بکن ! .  خاتون هم چنین کرد و در نتیجه چون توان جنسی انسان و دستگاه تناسلیش متفاوت هست ؛ در دم جان به جان آفرین تسلیم کرد.  خاتون متوجه کدو نشده بود.   این بود نتیجه مقایسه نادرست و اشتباه .
تسلی بخش دوم :   اگر یه زمانی اشتباه خیلی بدی کرد و یا یه موقعیت اوکازیونی را به دلیل حماقت یا تساهل ویا  هرچیز دیگری که از دست دادی ، غصه خوردن را متوقف کن و خیلی راحت خودت را ببخش ؛ چون ما آدمها  ، علم غیب نداریم که بفهمیم بعدا چی میشه ؟ یا چی بهتره ؟ شاید گول بخوریم ، دیگه نیازی نیست که مدام خودمان را زجر بدهیم . اگر کس دیگری را مقصر می دانی اون را ه ببخش ؛ یه جمله خیلی "تسلی بخشی" جایی خوندم که می گفت : "ببخشید قبل از این که دیر شود"!   اصلا هیچ آدمی پیدا نمیشه که اشتباه نکرده باشه . برید زندگی نامه افراد متمول دنیارا بخونید که اشتباهات زیادی کردند. پس به خودت سخت نگیر . "برای چیزی که در کنترلت نبوده غصه نخور"  
ادامه دارد ....
 
۲۲ مهر ۹۹ ، ۰۹:۵۴ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰