واقعا نمی دونم عنوان این پست، گویای این مطلب است یا نه؟. اما من می خواهم که در این پست پرده از اسرار شخصیتی فوق العاده ای بردارم که برای من 100% جالب است و امیدوارم برای خوانندگان هم جالب باشد؛ البته اصراری هم ندارم که جالب باشد!. -نه اینکه آدم خیلی خودخواهی باشم ، نه! ؛ اما چون مخاطب اولم، خود من هستم!.

من دوست دارم و در زندگی خودم این نکته را تبدیل به قانون کنم که باید روی کیفیت وسوسه داشته باشم ؛ نه روی قیمت .

به نظر خودم آدم تا می تواند روی اینکه چه چیزی بهتر و کارامد تر و بروزتر و زیباتر باشد  ، تمرکز کند تا اینکه بخواد با قیمت ارزانتری ، کالا یا هرچیزی که فکر می کنید، بخرد.

کیفیت حرف اول را می زند ؛ مسئله پول که در میان میاد ، آدم زود گول می خورد و دست به انتخاب های نادرستی می زند.

آدم های خیلی موفقی را دیده ام که حساسیت عجیبی روی خود یک کالا یامشابه آن داشته اند ؛ شاید ساعت ها و روز کلنجار رفته اند تا کیفیت بهتری دریافت کنند و اما در مورد قیمت ، زیاد حساس نبوده اند  - بد برداشت نشود ؛ منظورم این نیست که با هر قیمت گزافی که فروشنده خواست ، شما موافقت کنید!. -

زاویه دید انسانها با هم فرق می کند ؛ عموما افراد فقیر جامعه توجه شان به قیمت هاست ؛ حتی شده به پایین بودن ارزش و کارایی و کیفیت باشد.

اما توجه یه عده ای دیگر به کیفیت و زیبایی و شیکی و مارک بودن است ؛ دسته دوم به نظرم ، موفقتر و بیشتر خوشبختی را احساس می کنند.

حساسیت بعدی این دسته از افراد به بهتر شدن و بهتر بودن است ؛ متوسط بودن و یا پزیرفتن ، کاستی در بخشی از زندگی را نمی پذیرند.

شاید فقط همین نگرش این افراد بوده که موجب تفاوت شده چون از لحاظ کارکرد و عملکرد ،؛همه انسانها ، یکی اند .

منظورم اینه که هر انسانی وقتی شرایط کاری مناسبی بیابد ، دست به کار می شود اما افراد شکست با چنین موقعیت هایی روبرو نمی شوند.

"عامل شانس" فقط بازتاب ظاهری یک خوشبختی ست ؛ عامل پنهان و قدرتمند و قسمت زیرین کوه ، نگرش و باور انسان است.