درحالی این مطلب را می نویسم که خیلی بدبیاری در زندگیم دارم ...

اما به خودم قول داده ام که هیچ وقت ناامید نشوم ، چون وقتی خوب فکر می کنم همه این تجربیات تلخ و آزاردهنده مرا قویت تر ساخته  و از من موجودی مستحکم تر و مقاوم تر به وجود آورده است.

نمی توانم به خودم اجازه ناامید شدن بدهم  چون من ایمان دارم به وجود خدایی بسیار بزرگ و قدرتمند و مهربان که این دنیا  با تمام ابهت خود در مقابل او پشیزی بیش نیست.

حوادث تلخ این دنیا نمی تواند مرا سرخورده کند چون من ایمان دارم که ما در گوشه کوچکی از این عالم بی نهایت زندگی می کنیم وزندگی فقط همین نیست بلکه قشنگی ها هنوز در راه هست .

نمی توانم به خودم اجازه ناامیدی بدهم  چون معتقد به پایان یافتن زندگی نیست و قرار نیست ما انسانها با مردن تمام بشویم و یا اینکه تاریخ انقضاء داشته باشیم.

ناامید نمی شوم چون من ایمان دارم  به جشن رنگ ها و عشق 

ایمان دارم به میهمانی خدا .

ایمان دارم به بی نهایت عشق خدای خود.

ایمان دارم به پادشاهی سرزمین نور و سبزه و گلزار بی نهایت.

ایمان دارم به خدایی زلال تر از قطره شبنم بر روی گل سرخ 

من  این سرزمین سوخته اعراف خو نمی گیرم 

چرا که دل داده ام به سبزه زار تا بی نهایت 

و قصر بلند و بالا و لب ساحل 

وعشق حوریان 

دلم خوش به این قفس تنگ نیست 

زندگی اگر شبیه وحشت زندان شد ،

نگرانم نمی کند  .

دلم از وحشت زندان سکندر بگرفت 

رخت بربندم وتا ملک سلیمان بروم.