امیدوارم که هیچگاه غبار غم به خاطر عاطرتان ننشیند چون درون آدمی می تواند کوره آتش فشانی باشد که مدام می سوزد؛ و کینه های خوابیده در اعماق وجودتان ؛آتش آن را زنده نگه دارد و شعله ور سازد.

این آتش ویرانگر ، شکوفه های نورس امیدرا خاکستر می کندودرختان قد کشیده و قدیمی مهربانی و عشق را به تنه های ی سوخته و سیاه کینه و غم تبدیل می کند.

پس تا می توانید در سرزمین حاصل خیز قلبتان ، نهال عشق و صمیمیت و امید بکارید.

و نسیم پر مهر آن را بگذارید که حال و هوای دلتان را تازه کند.

گاهی این نسیم می تواند ذرات کشنده نفرت را با خودش به همراه بیاورد.

باید حصار حفاظتی محکمی از درختان درهم تنیده را دور بهشت قلبتان بکشید تا مبادا شیطان غم وارد آن شود واز زندگی در بهشت به زندگی در درون محنت کده فروآیید.

و به یک باره ، سایه خنک درختان پر از میوه و جوی های آب گوارا تبدیل به رویایی شیرینی می شود که تازه از خواب آن برخواسته اید.

وزندگی واقعیتان را شبیه کابوسی تلخ می بینید و هزاران بار آرزو می کنید که دوباره به آن خواب شیرین  برگردید اما افسوس که محال است...

آیا دوست دارید زندگی تان به همان شیوه خواب خوش ادامه پیدا کند ؟

پس ذهنتان را بپایید و خوش باشید چون ذهنتان می تواند زندگی تان را تبدیل به بهشت زیبا یا جهنم طاقت فرسا کند.

به یاد داشته باشید.

تا زمانی که ذهنتان زیباست ، زندگی تان هم زیبا خواهد شد .

علی مردان ریگی.