پیش داوری های ذهنی ، مسیر دستیابی به حقیقت را دشوار می کند ؛ اگر نگوییم که مسدود می کند ؛ چون ممکن است روشنی واقعیت چنان زیاد باشد که با وجود فیلترینگ خیلی قوی بازهم ذرات نور در رود.

انصاف در پذیرش ، کار هر کسی نیست و انسان واقعی می خواهد که بتواند پا بر تمایلات پنهانش بگذارد .

انسان ناخواسته می خواهد از داشته هایش حراست و دفاع کند حتی اگر چیزی باشد که ضرر هم داشته باشد.

آدمی را تصور کنید که خیلی فقیر و نادار هست و بدنش را با لباس های پاره پوره پوشانده است .

فردی متشخص و دست به خیر (مثلا شما!) از سر نودوستی لباسی می خرید و به او هدیه می دهید منوط به یک شرط که اون فرد فقیر لباس کهنه اش را دور بیاندازد ؛ در اینجاست که این غریزه دفاع از داشته ها سرمی جنباند و سر از زیر آوار درون به بیرون می گذارد .

این آدم فقیر شاید بخواهد ، لباس کهنه اش را دور بیاندازد اما دلش به این کار رضایت ندارد.

چرا چنین می کند ، چون به زبان بی زبانی دارد به داشته و مایملک خود احترام می گذارد.

حالا این داشته می تواند لباس کهنه و متعفن باشد یا باور پوسیده و گندیده باشد.

خیلی از آدم های به ظاهر باهوش و زرنگ گاهی در دام دیگری می افتند به نام خودفریبی ؛ یعنی دلشان خوش می شود به دلائلی که خودشان طراحی کرده اند .

ویا امتحانی که خودشان طراح سوال باشند و هم در جلسه امتحان ناظر و دیدبان باشند و نهایتا نمره کامل به این فرد تعلق بگیرد.