اشتراک گذاری ایده ها و تجارب و نگرش ها

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «امیدواری» ثبت شده است

تسلی بخش های زندگی .

تسلی بخش های زندگی را اولین بار "آلن دوباتن" نوشت؛ وتا جایی که مطالعاتم قد می دهد کسی چنین چیزی ننوشته است نه اینکه من بدم می آید کسی چنین کتابی بنویسد یا اینکه حسودی کنم ...!
میشه در تجربیات روزانه رد پای تسلی بخش ها را پیدا کرد ؛ تسلی بخش ها شبیه آرامش بخش هایی هستند ، که احساس خوبی به شما می دهند ؛ بعضی ها هم هستند که دنبال "زجربخش های زندگی" هستند ؛ به نظرم ، مردم نیاز به کسی ندارند که زجر و بدبختی های شان را به آنها گوشزد کند ؛ عینا مثالش اینه که کسی بخواهد توی گوش شما بزند!. بعد در توجیه کارش بگوید : می خواستم ، یه کمی عاقل تر بشوی! . این روز ها سرت به کار و زندگی نیست ، همش سر به هوا هستی؟ !
بعضی ها هم این قدر ، فازشان منفی هست که حوصله این قرتی بازیها را ندارند! و بدتر ؛ اعتقادی به کتاب های زرد ندارند واین کتاب هارا نوعی کلاه برداری می دانند ؛ طوری هم حرف می زنند ، انگار که حساب شان را در بانک های سویس و هلند ، خالی کرده باشند!  اگر از همین آقایون بپرسید که سالی چندتا کتاب زرد می خرند، شاید جوابش بخشی از این معمارا حل کند! ... خب جناب عالی که اعتقادی به کتاب زرد ندارید ، پیشنهادتان چه کتاب هایی هست؟  سبز ، آبی ، بنفش ، قرمز ...  یک سوال دیگر ؛ چرا این کتابارا زرد می گویید ، تاجایی که من می دانم ، رنگ زرد همچین بد هم نیست. ممکنه که اینها زرد را در مقابل سیاه بدانند!    کتاب های زرد  نخونید کتاب های سیاه بخونید ؛ سیاه یعنی چه ؟ جوابش ساده است؛ بدبختی، یعنی یکی نشسته از بدبختی هاش برای تان نوشته است ، شما هم  با ذوق و شوق می خونید!   دلتان هم خوشه که حد اقل زرد نمی خونم!  من یه مدتی رمان خون شده بودم ؛ همش رمان می خوندم ؛ هدفم چه بود؟ ، رسیدن به موفقیت ؟ ؛ بعد از خوندن هر رمانی که تموم می کردم ، غم عجیبی به دلم می نشست ! خودم را تسلی می دادم که ببین چقدر این کتاب برات مفید بود؟ چقدر روی تو تاثیر گذاشت! . آخیششش.!  راحت شدم ! اما ته دلم از غصه و ناراحتی داشتم می سوختم. 
اولین تسلی بخش : خودت را با کسی مقایسه نکن ؛ DNA تو با اون فرق می کنه ، تجربه های زندگی اش با تو متفاوت هست، موقعیت اجتماعی ووضعیت مالی و خلاصه در خیلی چیزها با تو تفاوت دارد.  نمی خوام  بگم که "رقابت سالم " بد هست، می تونی باهاش رقابت بکنی منتها به شکل خودت ، با قالب شخصیتی و شرایط زندگی خودت ، نه کامپلت شبیه اون بشی . مثل اون کلاغی که می خواست ، شبیه کبک راه بره ، راه رفتن خودش هم از یادش رفت.  در همین مورد مولانا جلال الدین می فرماید :  خلق را تقلیدشان برباد داد.......ای دوصد لعنت بر این تقلید باد.   مولانا جلال الدین ، یکی از شخصیت هایی هست که واقعا خودشه ! به همین خاطر هم خیلی رک حرفش را می زند و از قضاوت کسی هم نمی ترسد . در همین مورد داستان خاتونی را تعریف می کند که کنیزک را می دید که الاغی کار بد(!) انجام می داد ؛ خلاصه ؛ شیطان رفت توی جلد خاتون که تو هم چنین کاری بکن ! .  خاتون هم چنین کرد و در نتیجه چون توان جنسی انسان و دستگاه تناسلیش متفاوت هست ؛ در دم جان به جان آفرین تسلیم کرد.  خاتون متوجه کدو نشده بود.   این بود نتیجه مقایسه نادرست و اشتباه .
تسلی بخش دوم :   اگر یه زمانی اشتباه خیلی بدی کرد و یا یه موقعیت اوکازیونی را به دلیل حماقت یا تساهل ویا  هرچیز دیگری که از دست دادی ، غصه خوردن را متوقف کن و خیلی راحت خودت را ببخش ؛ چون ما آدمها  ، علم غیب نداریم که بفهمیم بعدا چی میشه ؟ یا چی بهتره ؟ شاید گول بخوریم ، دیگه نیازی نیست که مدام خودمان را زجر بدهیم . اگر کس دیگری را مقصر می دانی اون را ه ببخش ؛ یه جمله خیلی "تسلی بخشی" جایی خوندم که می گفت : "ببخشید قبل از این که دیر شود"!   اصلا هیچ آدمی پیدا نمیشه که اشتباه نکرده باشه . برید زندگی نامه افراد متمول دنیارا بخونید که اشتباهات زیادی کردند. پس به خودت سخت نگیر . "برای چیزی که در کنترلت نبوده غصه نخور"  
ادامه دارد ....
 
۲۲ مهر ۹۹ ، ۰۹:۵۴ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

تنها برای چیزی ناراحت باش که در کنترل تو هست!

      

     در این مقطع تاریخی که تقریبا تمام بلایای زمینی و آسمانی ، به سر ماآمده است و حسابی پوست کلفت شده ایم .

و دیگه هیچ چیزی نمی تواند ، یک ایرانی را بترساند ؛ چون تجربه اش کردیم الا .... مردن  که اون هم دیگه برای ما دردناک نیست!

بگذریم از این حرفا ....

 

اگر احساس کردید که دلتان گرفته و حسرت خیلی از چیز ها و به دلتان نشست ، 

می توانید یک جمله آرامش بخش را میل بکنید تا حالتان جابیاد.

 

جمله ای که من جایی خوندم و حالم را خوب کرد این بود:

 

 

"تنها برای چیزی ناراحت باش که در کنترل تو هست "

 

 

اما   اگر چیزی در کنترل تو بوده و خبط کردی باید کمی اذیت شی تا دیگه از این ... ها نکنی !

 

 

دوستان عزیزم ؛ ما در دنیایی زندگی می کنیم که همه چیز ، دست ما نیست ، بعضی از چیزا  برمی گردد به پدر و پدربزرگای ما ..

و مسائلی هم هست که مربوط به دولتها میشه 

و دسته ای از مشکلات مربوط به جبر زمانی و مکانی میشه.

 

اما بعصی از مسائل دست خودما هست ،   که شاعر در این شعر میگه :

 

هرچه کنی به خود کنی 

گر همه نیک و بد کنی

 

 

۲۰ مهر ۹۹ ، ۱۱:۱۴ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

قدرت "جاافتادگی"

این مفهوم را تاجایی که مطالعات من قد می دهد جایی ندیده و نخوانده ام ، البته در زندگی آدم ها ، بسیار دیده ام ؛ مثال ساده اش ، درخت کدو و بید هست .

می گویند ، در کنار درخت کدوی چندین صد ساله درخت بید چندین ماهه ،رشد کرد و سر به فلک کشید و به خودش مغرور شد و شروع کرد به فخر فروشی به درخت کدو ؛ درخت کدو ، بهش گفت ، صبر تا زمستان از راه برسد تا ببینیم چه کسی تنومندتر هست ، موقع زمستان بادهای تند درخت بید را از جا کند و درخت کدو همچنان ، پابرجا باقی ماند.

خیلی از نوجوانان و جوانان در حسرت زندگی و ودم ودستگاهی هستند که عموما افراد مسن دارند ؛ اما توجه ندارند که در طول این سالیان ، قدرت جاافتادگی ، کارخودش را کرده و آنهارا به جایی رسانده است و آنها به شرایط کنونی دست یافته اند.

گاهی افرادی که در ابتدا راه اند ، مورد تمسخر دوستان و همراهان واقع می شوند و بعد از چند دهه در آن صنعت تبدیل به غولی می شوند که همان افراد مسخره کننده ، دیروزی ، امروز افتخار می کنند که با آنها عکس بیاندازند.

 دیروز کلیپی از آقای  "ناوال راویکانت"  می دیدم که در مورد موفقیتش می گفت و گفت : آدم باید برای  موفق شدن در یک زمینه ای حتما شانس هم داشته باشد و برای اینکه شانس داشته باشد ، در اون زمینه باید دوام بیاورد ، شانس هم به سراغش می آید.

مفهوم جا افتادگی به این معنا هست که شما آسیب پذیر نباشید؛ به حدی از موفقیت و رشد برسید که اوضاع هرچند بد شود و بدبیاری بسوی شما رژه شوند اما بازهم بقای شما تهدید نکنند.

مفهوم ، جا افتادگی با شناخته شدن و مطرح بودن هم عجین هست؛  یعنی شما به عنوان فرد قوی ، شناخته شده و مطرح گردید.

به یک تعبیر : شما ، زمانی پا به میدان جا افتادگی می گذارید که اصطلاحا " میدان مین را سالم طی کرده باشید" و اکنون عرصه جولان شما باشد.

من از این مفهوم به جوانان و کسانی که در اول راه اند ، امید واقعی بدهم ( امید کاذب و صادق داریم ؛ یا امید واهی و حقیق ؛ ممکن هست در پست های بعدی راجع بهش حرف زدم )

 که نگذارید ، یاس گلوی شما را بفشارد و از میانه راه منصرف تان کند.

عموما ابتدای هر مسیری ، سختی های خودش را دارد ، به قول دوستی که می گفت : اولش ، کار و کار و بعد  پول و پول.

در مورد شغل مغازه داری می گفت.

همه آدم های موفق ، رزومه بلند بالایی از شکست های ریز و درشت دارند و به همین دلیل ، شماهم دیده اید که افراد موفق از موفقیتشان خیلی خوشحال نمی شوند و یا موقع دریافت مدال قهرمانی ، به هوا نمی پرند و یا موقع امضای قرار داد ملیونی ، خیلی ریلکس هستند ( وحتی گاهی افسرده هم می شوند!!) دلیلش اینه که آنها به سادگی به این موفقیت نرسیده اند و کاملا قیمتش را پرداخت نموده اند.

نمی خوام بگم که همیشه باید شکست بخورید تا موفق بشوید و این را تبدیل به قانون کنم چون خیلی از چهره های موفق ، قبل از موفقیتشان اصلا شکست را تجربه نکرده اند ، مثالش ریچارد برانسون ، سرمایه دار انگلیسی هست.

منظورم ، طی کردن مسیر هست ؛ تا خون تبدیل به شیر بشود.

همانطور که شیریی که از پستان می آید قبلا خون بوده و پس از گذشت زمانی تبدیل به شیر شده است ( جادارد ازمولانا جلال الدین تشکر کنم)

۱۶ مهر ۹۹ ، ۱۸:۲۸ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰